جدول جو
جدول جو

معنی ماهی چین - جستجوی لغت در جدول جو

ماهی چین
نام طائری است، (آنندراج)، قره قاز، قوق، (از فرهنگ جانسون)، تیرهایی که در رودخانه می کوبند تا ماهی در میان آنها جمع شود، (از فرهنگ جانسون) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهی شیم
تصویر ماهی شیم
در علم زیست شناسی نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت
فرهنگ فارسی عمید
صیاد ماهی، (ناظم الاطباء)، دامیار، سماک، عرکی ّ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماهی گیرنده و معرب آن ماهیجیر:
چون سلیمان نبود ماهی گیر
خاتم آورد باز دست آخر،
خاقانی،
،
به معنی ماهیخوار، (آنندراج)، مرغ ماهیخوار، رجوع به ماهیخوار شود، سگ آبی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حوض را گویند، (برهان) (آنندراج)، حوض و آبگیر، (ناظم الاطباء) :
همیدون کوثر اندر ژرف ماهی دان تو بودی
به خلوت هر شبی حور دگر مهمان تو بودی،
فرخی،
، برج حوت را نیز گویند، (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
چشمۀ خور به حوض ماهی دان
آمد و درفگند شست آخر،
خاقانی،
، آکواریوم، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، محفظه ای با دیواره های شیشه ای که در آن ماهی و گیاهان و جانوران آبی نگهدارند زینت خانه یا به نمایش گذاشتن آن را
لغت نامه دهخدا
که شاه چیند، که شاه برگزیند و انتخاب کند، منتخب،
منتخب از ثمار، (یادداشت مؤلف)، چین اول از میوه و جز آن، بار اول که معظم میوه یا نیکوتر از آن چیده شود، چیدن برگزیدۀ میوۀ درختی را
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دارای بدن نرم و لطیف. که اندامی ظریف و لغزان چون ماهی دارد:
همه ماهی تن آورده به کف جام صدف
من نهنگم نه حریف صدف ایشانم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
منقاش، خارچین، خارچینه، موی چینه، موچین، موچینه، موچنا، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماهی گیر
تصویر ماهی گیر
کسی که ماهی صید می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهی دان
تصویر ماهی دان
حوض و آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تخم خاویار، خاویار، عضله ی ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی